سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( پنج شنبه 85/9/30 :: ساعت 6:48 عصر)

    بازم پنج شنبه شده و ... فرداش جمعس .. اما جالبش اینجاس که حتما پس فرداش شنبس .. باور کنید .. این خیلی جالبه .. امشب هم چون فرداش جمعس باحاله .. هم چون باحاله فرداش جمعس .. یعنی این که .. چون شبش شببببببببببببببب یلدااااااااااااااااااااااااااس باحاله ... شب یلدا رو هم میدونید دیگه .. همون شبیه که توی اون شب یهو وسط سرما و برف و از این چیزا .. مغازه ها هندونه میدن .. یعنی همچین یهو از مغازه ها هندونه سبز میشه .. به این میگن قدرت خدا ... ولی فکر نکنم بخاطر این به این شب گفته باشن یلدا ... احتمالا غیر از هندونه خیلی مسائل مهم تری هم پشت پرده باشه .. نمیدونم .. ولی اینو میدونم امسال شب یلدا برای من با همه ی شب های یلدای دیگه فرق فوکوله .. البته این فوکوله با اون فوکوله فرق نمی کنه ها .. این همونه .. ولی خدائیش امسال تنها سالیه که شب یلدا برای من یه جور دیگس ..

    اره میگفتم .. نمیدونم شما هم میدونید که بندری همون هندیه یا نه .. من که نمیدونستم .. امروز متوجه شدم .. نیمدونم تاحالا چرا هیچ کس به من نگفته بود که آخه (...) بندری همون هندیه .. شایدم الان دارم اشتباه میکنم ولی خلاصه امروز که رفتم توی سایت یاهو دیدم پایین صفحه همینجوری الکی اسکرول خورده .. به بالای صفحه که نگاه کردم دیدم بله .. طراحی صفحه اون بالا اشکال داره و الکی صفحه ریخته به هم .. با خودم گفتم یعنی مدیران سایت یاهو خودشون توی یاهو ایمیل ندارن .. نمیدونم شاید جیمیل داشته باشن که با کلاس تره .. ولی خنده دار اینه که توی چند تا صفحه ی دیگه ی یاهو هم این مشکل وجود داره .. یعنی مشکلی که مشکل گرافیکی صفحه خیلی ضایه به چشم میاد .. یکیش هم توی این صفحس..

    ولی اینم دلیل نمیشه که ما بشینیم هی دعا کنیم بگیم آقا بیا .. آقا بیا ..
    من که مطمئنم ما آقا امام زمان رو نمی بینیم ..
    از اون طرفم مطمئنم که دیدن آقا خیلی راحته ..
    آخه تا کی ما باید اینقدر گستاخانه هی بگیم آقا بیا من ببینمت .. من که فکر میکنم باید بگیم آقا داریم میایم .. بعدشم پاشیم بریم بگردیم ببینیم این امام زمان کجاس و ...

    ولی خدائیش گوجه و خیار و موز هم قیمت باشن خیلی خنده داره .. نمیدونم شایدم نباشن .. یعنی شایدم موز ارزون تره .. ولی جون من اگه کسی فهمیدم من چی میخواستم بگم به منم خبر بده و خانواده ای رو شاد کنه .. یادتون نره

    یلداتون هم میمون ...




  • مانی غریبی ( شنبه 85/9/18 :: ساعت 10:54 صبح)

    جمعه ای که گذشت یعنی دیروز ِ امروزی که این متنو مینویسم بالاخره بعد از مدتها تونستم یه سر برم به دامن طبیعت .. البته نه بخاطر دامنش .. بلکه بخاطر طبیعتش .. یادمه قبلا ترها .. یعنی اون زمان که هنوز از سن 15 سالگی رد نشده بودم معمولا هفته ای 1 بار رو میرفتم به دهاتمون .. ولی نمیدونم چی شده که الان دیگه .. نه تنها دیگه دهات نمیرم بلکه معمولا به مهمانی های مرسوم فامیلی هم نمیرم .. حتی عید ها .. اصلا همین عکس نتراشیده نخراشیده که به عنوان تصویر خودم توی وبلاگ هست دقیقا برای سیزده به در همین امسال .. یعنی امسالی که من دارم متن رو مینویسم هستش .. همه رفته بودن سیزدهه رو به در کنن .. من تنهایی مونده بودم خونه و از خسته گی بعد از یه خورده سرو کله زدن با کامپت چند تا عکس با گوشیم از خودم گرفتم که یکیش هم اینه ..

    آره میگفتم .. بعد از مدتها این جمعه - که گفتم کدوم جمعه رو میگم - رفتم دهات .. اول از همه رفتیم به زیارت اهل قبور علی الخصوص پدر بزرگم (تصویر اول - از بالا).. خدا رحمتش کنه .. یادمه این بیت رو خیلی ازش شنیده بودم ..


    گفتیم بهار آید و عیشی بکنیم
    بسیار بهار آید و بی ما گذرد ...
    (روحت شاد)

    بعدش به سراغ برفا رفتم و چندتا عکس با برفا گرفتم چون مطمئن نیستم به این زودیا دوباره بتونم به این محیط با این منظره قشنگ برگردم .. (تصویر دوم)

    این آلونکی رو هم که پشت عکس سومی می بینید بهش میگن خونه ی امید .. البته این امید با اون امیدهایی که شما میشناسید یه خورده فرق میکنه ... اینجا همونجاس که همه ی ما حتما بهش سر خواهیم زد .. حالا بعضیا با پای خودشون هم میرن .. ولی مطمئنا برای یه بار هم که شده باشه ما از اونجا باید رد بشیم .. نا سلامتی ما مسلمونیم دیگه .. پس باید با غسال خونه آشنا باشیم ..

    بعدش به روستا وارد شدیم و به دیدن بچه های روستا رفتیم .. اوناهم با گوله برفی های محترمشون یه پذیرایی خیلی سنتی ازمون کردن .. یه چیز تو مایه های همون مراسم برره ای شدن کیوون..بیشتر از همه هم به من ارادت داشتن .. (تصویر چهارم)
    اونی که توی تصویر میبینید کنار تیر چراغ برق دلا شده منم .. اونی هم که کنارمه دختر داییمه که به قول معروف با هم یار بودیم .. و بقیه هم که به قول معروف تیم حریف، ...

    البته یه خورده هم شرایط به نفع اونا بود .. جو ورزشگاه و داور بازی و خلاصه .. اما به لطف پروردگار بازی با شرایط آبرومندی به پایان رسید

    آخرش هم این خاطره رو برای خودم ثبت کردم

    بعدشم یه دستی به دوربین بردم که خودم رو محک بزنم ..


    اما بهتره که بی خیال بشم .. مارو چه به این کارا .. اونم با دوربین تلفن همراه، بی خیال بابا .. کار هر بز نیست، خر من،

    اگه اینا رو نوشتم برای این نبود که تو بخونی .. برای این بود که خودم این روز قشنگ رو فراموش نکنم .. الانم - یعنی فردای اون روزی که رفتم دهات - حسابی بدنم درد میکنه .. آخخخخخخخخ گردنم ... آخ پاهام ..




  • مانی غریبی ( سه شنبه 85/9/14 :: ساعت 9:32 صبح)

    خیلی جالبه .. نمیدونم چقدر به خواست خدا اعتقاد دارید .. شنیدید که .. میگن هر چی قسمت باشه .. تقدیرش این بود .. قضا و قدر بود ..
    حالا یه چیزم من بگم هرچند لزومی نداره .. ولی حالا ..
    ما یه فامیل نزدیک داریم که زیادی دیگه بهمون نزدیکه .. این بنده خدا توی یکی از بانکها که شعبش رو نمیدونم حساب داشت .. بعدا چند روز پیشا بش زنگ میزنن میگن .. فلانی .. اونم میگه .. زهر مار .. فلانی خودتی .. اونام میگن بابا فلانی که عب نداره .. خلاصه سرتون رو درد نیارم .. میگن فلانی .. اونم بازم میگه .. خب مرض .. (ای بابا .. خب بنال دیگه .. اینو با خودم بودم) .. آره جونم براتون بگه که .. بهش میگن آقای فلانی .. اونم خوشش میاد چون آقاش رو اولش گفته بودن میگه بله ... میگن یه خبر خوش .. شما حسابت برنده ی یه ماشین ریو شده ..
    آره .. بهش خبر میدن که برنده ی یه ریو شدی .. اونم خدا رو شکر میکنه و میگه خیلی ممنون و ارتباط رو قطع میکنن و ادامه ..
    بعدش دوباره بهش زنگ میزنن . میگن فلانی .. میگه جاااااااااااااانم عزیزمممممممم بفرمائید .. ( با این که بازم بش گفته بوده فلانی ..) یارو هم میگه .. زهر مار .. تو مگه آقای فلانی نبودی .. اونم میگه نه عزیزم .. تو میتونی منو هوی صدا کنی اصلا .. آقاشم جاش خوبه .. خلاصه یارو میگه .. بمیر بینیم با ... میخواستم بگم که: مسخره ..نمیدونم کیا دعواشون شده و به توافق نرسیدن کل قرعه کشی ها باطل شده و قرعه کشی ها بعدا از نو باید انجام بشه.. و شرمنده .
    آره جونم برات بگه که همین دیگه .. خلاصه آنچه خود داشت میخواست ز بیگانه تمنا نکنه دیگه نداشت .. (این شعره مال سمند بود ولی دیدم با ریو هم جور در میاد)
    گذشت .. آآآما چن روز بعد ... حدودا حتی چن  روز بیشتر...
    دوباره از بانک زنگ میزنن .. میگن سلام علیک آقای جناب فلانی عزیز .. این یارو هم میگه .. شسمایلشمسایماشمصالبمشا همه ی شسیلماشسیماما مشسیاما مایا ترشی  .( اینجا ها رو چون نمیشد سانسور کرد نوار رو تند کردم .. خلاصه ببخشید اگه بی ادبی توش بود ... خلاصه هر چی از دهنش در میاد بهشون میگه .. اوناهم یه کلام میگن خودتی و بعدش ادامه میدن .. جناب فلانی میخواستیم یه چیزی بگیم که این فک و فامیل ما میگه .. ( سانسور شد ) .. خلاصه آقا اخرش اونا وسط حرفاش یهو میگن شما بازم برنده ی یه ریو شدید .. تبریک میگیم ..
    تا اینو میگه این یارو قوم و خیش میگه .. اده .. بودو .. دو دو .. دو ... دو .. را .. را .. راسس .. راس میگین .. راس میگین جون من .. اونام میگن بله شما توی قرعه کشی مجدد هم برنده ی یکدستگاه ریو شدید ..

    خلاصه آره عزیزان .. نتیجه ی اخلاقی این که .. تا یکی بهتون گفت فلانی نباید فکر کنید که ریو گرفتید و اگه کسی بهتون گفت شما برنده ی ریو شدید خیلی باور نکنید .. و مهمترین نتیجه هم این که حالا فرتی (اون دفعه نوشتم زرتی گویا به مذاق بعضیا خوش نیودم حالا فرتی نوشتم ولی شما همون زرتی بخونید تا مشتی باشه به دهن آمریکا .. ) آره .. حالا فرتی نرید با 5 هزار تومن حساب باز کنید و منتظر تلفن باشید .. اون فامیل ما وضعش یه خورده خوبه .. یعنی بالای ده بیست هزار تومن تو حسابش پول بده .. اگه مبالغه نکرده باشم .. خلاصه چیزیش که جالب بود همین بود که شما فکر کنید .. بین اون همه آدم .. چند صد سال یکی به اسم یکی .. ریو در میاد اونم دوباره به جای یکی .. 




  • مانی غریبی ( شنبه 85/9/11 :: ساعت 6:37 عصر)

    با سلام خدمت همه ی شما دوستای گل و مهربون .. اول بذارید تجربه ی جدید خودم رو که چند لحظه پیش کشفش کردم رو بهتون بگم .. اونم این که کلید کنترل + دبلیو رو همین الان بزنید ..
    اگه زده باشید متوجه میشید که صفحه رو می بنده .. .. الان من کلی وقت نوشتم .. یهو اومدم محکم کاری کنم و قبل از ارسال یه کپی ازش بردارم .. میخواستم سلکت ال کنم .. بخاطر همین خواستم کنترل + آ رو بزنم که اشتباهی کنترل + دبلیو خورد و هرچی نوشته بودم پرید .. منم که حسی مینویسم و ... خلاصه کلی حالم گرفته شد .. حالا از نو ..

    اول تولد امام رضا رو بهتون تبریک میگم ..
    احتمالا اکثر شما آهنگ امام رضای محسن چاوشی عزیز رو شنیدید .. چی؟!! نشنیدید؟
    همون که میگه ..
    تودل یه مزرعه یه کلاغ روسیا
    هوایی شده بره پابوس امام رضا
    اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراس
    آخه من کجا برم یه کلاغ که روسیاس
    من که تویِ سیاهیا از همه رو سیاترم
    میون ِ اون کبوترا با چه رویی بپرم
    تو همین فکرا بودش کلاغ عاشقمون
    یه دلش می گفت برو یه دلش می گفت بمون
    که یهو صدایی گفت تو نتر س و راهی شو
    به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو
    ... نشنیدید؟ خدائی نشنیدید؟!! بابا همین الان داره روی وبلاگ پخش میشه .. روشن کن این اسپیکرو بابا ... آهان ..
    خلاصه میگفتم .. این شعر واقعا زیبا کار شاعر و ترانه سرای خوب کشورمون جناب آقای امیر ارجینی عزیزه .. یادمه همون بار اولی که این آهنگ رو - اتفاقا روی یکی از همین وبلاگها - شنیدم واقعا از این آهنگ خوشم اومد و ذخیرش کردم .. ولی از همون لحظه اول همیشه با شنیدن این آهنگ یه سوال برام تکرار میشد .. تا این که یه روز این سوال رو با خود آقای ارجینی مطرح کردم ..
    دندون بذار رو جیگرت .. الان میگم سوال چی بود ...
    بهشون گفتم .. جناب آقای ارجینی .. این شعر شما واقعا زیبا و قشنگه .. و یه حس عجیبی توشه .. و واقعا هم خوب اجرا شده .. (البته من اینقدرام مودب نیستما .. ) ولی اونجا آخرش هست که میگه ..
    که یهو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
    به سیاهی فکر نکن تو یه زائری ... برو
    .. اینجا آخرش .. کی داره میگه .. تو یه زائری .. برو ...
    اقای ارجینی گفتن .. تو چه فکری میکنی .. (البته ایشون مودب تر از اینن که به کسی بگن تو .. )
    منم گفتم .. خب لابد .. نفسشه .. یا شایدم نفس ِ شیر فرهاده .. نمیدونم هر کسی میتونه باشه..
    ایشون هم گفتن .. خب اتفاقا دقیقا منظور من هم همین بوده .. این شخص همون کسیه که هر کسی میتونه از اون تاثیر بگیره.. برای یکی میتونه مادرش باشه .. برای یکی میتونه نفس ِ خودش باشه .. و غیره ..
    منم گفتم .. خب شما فکر نمیکنید اگه این آخرش میشد ...
    تو یه زائری .. بیا .. رمانتیک تر و عاشقانه تر تموم میشد ..
    اینجوری خود امام رضا داره میگه که، بالام جان .. به رنگ فکر نکن .. تو هر رنگی هستی پاشو بیا .. من خودم هواتو دارم .. پاشو بیا ..
    ایشون هم گفتن .. نه اصلا من قصدم این نبوده .. و اگه آقا محسن شعرو کامل میخوند این فکر به وجود نمی اومد ..
    منم گفتم .. خب مگه کدوم بیتو نخوندن؟
    ایشون هم با همون صدای باوقارشون گفتن:

    اگه دریام که باشه راه اقیانوستون
    تشنگی می کشدم تابیام پابوستون

    ... امیر جان همیشه برات آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم توی زندگیت به اون جایگاه واقعی خودت برسی .. اینو برای این گفتم که معمولا شاعرها توی دوران خودشون، اونقدرا که باید جایگاه واقعی شون درک نمیشه .. از صمیم قلب براتون آرزو میکنم که زودتر به جایگاه واقعی خودت در ادبیات فاخر این مرز و بوم برسی .. امیدوارم ..
    دانلود آهنگ - محسن چاووشی (Save target as)
    دانلود دکلمه - امیر ارجینی (Save target as)





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]