سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( پنج شنبه 86/3/10 :: ساعت 6:50 صبح)

    من که اینجوری بودم. شما رو نمیدونمبهزاد جون تولدت مبارک
    میشستم درس بخونم ‍، طراحیم میگرفت (همون نقاشی کردن)
    شروع میکردم به طراحی کردن آواز خوندنم میگرفت (همون جیغ و داد کردن)
    میزدم زیر آواز وسطش میرفتم توی فکر فلان برنامه ی کامپیوتر و از این چیزا
    خلاصه آخرش نه برنامه نویس شدم نه خواننده شدم نه طراح شدم نه درس خون
    کارمند شدم.
    همه ی آدمایی که به جایی میرسن وقتی روی یه چیزی تمرکز میکنن فقط به همون فکر میکنن
    نتیجه گیری اخلاقی : ---------------------------------------------------------
    دیروز نهم خرداد بود روزی که یه خریت تاریخی توی این روز انجام دادم (این نتیجه توی این متن مستتره؟)
    اینا رو نوشتم فقط برای ریا !
    از این که برام جشن تولد بگیرن بیزارم ولی چن روز پیش تولد بهزاد بود بهش سر بزنید.





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]