کوتاه نوشته ها | یادداشت های وبلاگ |
مانی غریبی ( پنج شنبه 85/10/7 :: ساعت 12:11 عصر)
نزدیکای ظهر بود .. یهو زد به سرم که چایی درست کنم.. پاشدم کتری رو برداشتم و آبش کردم و گذاشتم روی اجاق و زیرش رو روشن کردم. یهو دیدم یه مورچه کوچولو داره روی در کتری تند تند این طرف و اون طرف میره .. زیر کتری هم روشن بود .. منم سریع فردین شدم و کتری رو از روی آتیش برداشتم و شروع کردم دنبال مورچهه گشتن .. یه خورده گشتم پیداش نکردم .. حتی زیر کتری رو هم که روی آتیش بود نگاه کردم .. ولی ندیدمش .. وقتی دوباره بالای کتری رو نگاه کردم دیدم مورچهه (حالا نمیدونم خودش بود یا فک و فامیلاش) از لوله ی کتری اومد بیرون .. گفتم ای ناقلا .. قایم شده بودی .. فوتش کردم تا از روی کتری بیافته پایین که یهو متوجه شدم دوسه تا دیگه هم اونجا هستن .. تعجب کردم .. آخه مورچه رو چه به لوله ی کتری؟!! خلاصه خواستم از شر مورچه ها راحت شم .. آب کتری رو خالی کردم و شروع کردم فوت کردن .. اما مورچه ها خیلی سمج بازی در میاوردن .. بالاخره چندتاشون رو تونستم از خر شیطون بیارم پایین . اما آخرش برای این که مطمئن بشم مورچه ای روی کتری نمونده و اون رو میتونم بذارم روی آتیش .. با آب سرد کتری رو شستم .. وقتی آب سرد به دستم رسید یهو با خودم گفتم: خب مسخره .. چه فرقی کرد .. اگه مورچه ای هم روی کتری بود تو با این کار همون بلایی رو سرش آوردی که آتیش سرش میاورد .. (یعنی کشتمش) ولی بعدش برای خودم استدلال آوردم که آب سرد که از آتیش سوزان بهتره!! حالا خدائیش .. آتیش بهتره یا آب سرد؟ اگه قرار باشه خودمون انتخاب کنیم .. کدوم رو انتخاب میکنیم؟ البته شما که نه .. ولی من که مطمئنم آخرش باید توی یکی از این دو حالت زندگی کنم .. مگه این که .. مگه این که ... |