کوتاه نوشته ها | یادداشت های وبلاگ |
مانی غریبی ( سه شنبه 84/12/2 :: ساعت 11:0 صبح)
والله حقیقتش بنا به دلایلی اصلا قصد نداشتم تو این وبلاگ بنویسم ... اما چی کار کنیم که این دل صاب مرده هی تالاب تولوپ می کنه می گه خلاصه این که سرتون رو درد نیارم بعد از کلی کلنجار رفتن با همون دل صاب مرده زور اون به ما چربید و بهش قول دادم اگه جور شد اینجام واسه دل اون بنویسم ... پس دیگه خودتون داشته باشید قضیه رو ... این شعری سپیدی رو هم که اینجا می خونید چون اصرار نمی کنید منم نمی گم که برای خانوم ذاکری خودمون ... همونی که اگه برید تو بخش شناسنامه ی وبلاگ من حتما پیداش می کنید ... (هوی حالا کجا ... اول مطلب رو بخونید بعدا برید عکس نویسندش رو ببینید) پس این جوری شد ... به احترام قلم فقط سکوت ....
|