سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( یکشنبه 86/1/19 :: ساعت 8:9 عصر)

    یه غروب کاملا بهاری، نیسم خنکی درحال وزیدنِ، از همون هواها که خیلی عشقولانس، صدای بارونی که به شیشه ی پنجره میخوره فضا رو خیلی قشنگ تر میکنه. پنجره بازه و من از پنجره به بیرون نگاه میکنم. انعکاس نور سفید رنگ لامپ تیر چراغ برق روی آسفالت سیاه رنگ که یه مقدار خیس شده و دونه های بارون سر به سرش میذاره خیلی فضا رو رمانتیک تر کرده. من که دارم از اینهمه لطافت و زیبای لذت می برم، چون از پشت پنجره نگاه میکنم. خدایا چقدر تو خوبی. عابر هایی رو می بینم که زیر چتر در حال خوش و بش کردن و لذت بردن از این هوای قشنگ و لطیف هستن. از شونه های بهم چسبیدشون و لبخندهای قشنگشون میشه فهمید که این هوا چقدر بهشون می چسبه ، مطمئنا اونها هم از این هوا لذت می برن چونکه زیر چتر هستن. سرم رو که بیشتر میچرخونم اون پسر خیس رو می بینم که کنار پیاده رو نشسته و به عابرهایی که از اونجا رد میشن خیره میشه. چقدر دلم براش می سوزه، پنجره رو میبندم و برمیگردم پشت میزکامپیوترم!!. هنوز از روی استکان چایی، بخار بلند میشه.





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]