• وبلاگ : Abrash
  • يادداشت : خيلي سخته .. ولي يه قانونه ..
  • نظرات : 28 خصوصي ، 55 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    در مورد لوپك ... به خانواده ام گفتم ديگه تماس نگيرن با دخترم كه از حال و روز لوپك منو با خبر كنند .. ميخوام ببينم اين دختري كه بيست و پنج سال تموم عصاره وجودمو ..و شيره احساس و عشقمو نثارش كردم يادش مياد مادري داشت كه هم خودشو بزرگ كرد به سامون رسوند و هم نه ماه تموم با بيخوابي ها و سختيها بچه رو براش نيگه داشت .. يادش مياد مادري داره يا نه .. فعلا دل رو گذاشتم تو دلدونم .. ميخوام سنگ خاراش كنم .. لوپك هم انشالله با دعاي قلبي يه قلب شكسته و اين همه دوستان مهربون خوب ميشه ... ولي زمستون تموم ميشه و روسياهي به زغال ميمونه .. خداي منم بزرگه .... مهم نيس .. ما از يار و اغيار رنج ديده ايم . اينم روش .. حساب ميكنم از ازل دختري نياورم و بچه اي نداشتم .. فقط تو دعا كن زودتر اون بچه خوب بشه .. بعد نوبت اذيت كردن تو هم ميرسه قوزي ..
    پاسخ

    در مورده اين كه نوشتي در مورد لوپك .. بايد بگم توكل رو فراموش نكن .. راستي خدايي نكرده تو اين گير و دار تو با مادرت بد رفتاري نكني و اون رو از خودت رنجيده نكنيا ... اونم مادره .. البته مطمئنم كه تو خيلي خيلي مهربوني ... دخترم ان شاء الله به زودي متوجه اشتباهش ميشه ... بعد از يار رو اغيار ما كه جزئش نيستيم كه .. نه يارش نه اغيارش .. دعا مي كنم كه اون زودتر خوب بشه ولي چرا مي خواي اذيت كني .. مگه مرض داري .. خوب منم بيام انگشتم رو بكنم تو چشمت؟