• وبلاگ : Abrash
  • يادداشت : خيلي سخته .. ولي يه قانونه ..
  • نظرات : 28 خصوصي ، 55 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     

    سلام ....

    اين آقا ماني ما عادت داره بياد وهمه رو چه تو وبلاگش چه تو ژياماش اذيت كنه . خدايي من كه باش حال ميكنم .

    .

    . اي مانيه خدا زده . اين قوز كه هيچي دعا ميكنم قوز بالا قوز بشي بچه ....

    آقا مانيه گل گلاب . ايشالا هر جا كه هستي سالم و موفق ومويد باشي و انشاءالله كه هر وقت داري پا ميشيو ميشيني ياد اين قوز بيافتي چون تمام بيست و خورده اي سال باهات بوده ......

    .

    .

    شايد خيلي ها فكر كنن ما ترپمون بههم نميخوره ولي من كه احساس ميكنم از همون اول ماني رو اوورد تو پارسي بلاگ كه باهاش آشنا بشم .

    .

    .

    ميدونم كه كه الآن ميخواي پاسخ مدير وبلاگ بدي ولي يادت باشه نظرتو در مورد اون موضوعي كه گفتم بهم نگفتياااااا....

    .

    .

    راستي از اون كه براش دعا كرديم چه خبر؟

    .

    .

    .

    .

    التماس دعا ....

    يا محمد وعلي

    پاسخ

    خدائيش نمي دونم جرا هر كي مياد اينجا به من بد و بيراه ميگه .. يكي ندونه فكر مي كنه من انگشتم رو تو چشم اين يكي هم كردم .. نه به خدا من كاري نكردم .. درمورد بند سوم خدائيش چيزي براي گفتن نداشتم .. ما رو جه به اين حرفا ... شما استاديد .... بعدشم حالا اگه شما از من خوش تيپ تريد دليل نميشه به رخ بكشيدا .. نعمتيه كه خدا دلش نخواسته به من بده .. ناراحتي نداره كه .. ميرم جراحي پلاستيك ميكنم .. سرطان كه نيس .. در ضمن اون كوجولو به لطف دعاهاي شما داره خوب ميشه .. جدا ممنونم .. بيشوخي شرمندم .. ولي بازم دعا كنيد .. ما هم التماس دعا داريم ..

    نواب اربعه

    عثمان بن سعيد عمري مشهور به ( ابو عمرو ) از شخصيتهاي برجسته قرن سوم است. خداوند متعال فرزندي به او عطا كرده بود كه او را عمرو نام نهاده بود و لذا كنيه اش ابوعمرو بود و به همين نام هم مشهور شده و در تاريخ نيز به همين نام شناخته شده است. در شان او همين بس كه از سن يازده سالگي كمر به خدمت امام هادي عليه السلام بست و تا پايان عمر به سه امام خدمت نمود و نايب اين سه بود. وي از صحابه بزرگ امام هادي عليه السلام بوده و حضرت به احمد بن اسحاق قمي كه از شيعيان و علماي ايران بوده و از حضرت امام هادي عليه السلام سوال كرده بود كه در غياب شما امر و سخن چه كسي را پذيرا باشيم، پاسخ فرمودند:به اين مرد و با اشاره انگشت مبارك ابوعمرو را نشان دادند و سپس فرمودند: ابوعمرو مردي ثقه و امين ما است. هر چه بگويد از جانب من مي گويد هر چه را به شيعيان ما برساند از جانب ما رسانيده و سخن او سخن ما مي باشد. وي پس از امام هادي عليه السلام به خدمت امام عسكري عليه السلام كمر بست و تا پايان عمر آن حضرت خدمتگزاري وي را نمود و در مراسم تغسيل و تكفين آن حضرت شركت فعال داشت. وي در تمام اين مدت در هئيت روغن فروشي و زيتون فروشي در محل عسكريه (محله نظاميان حكومت عباسي ) رفت و آمد مي كرد و رابط بين اين دو امام همام و شيعيان بود لذا سمان و زيات يعني روغن فروش و زيتون فروش لقب گرفته بود.

    وي پس از شهادت امام عسكري عليه السلام و شروع دوران غيبت صغري، اولين نايب خاص امام زمان شد. وي در نيمه دوم قرن سوم هجري حيات فاني را وداع گفت و هم اكنون قبر شريفش در ناحيه غربي بغداد زيارتگاه شيعيان است.

    ابوالقاسم حسين بن روح

    نامش حسين و كنيه اش ابوالقاسم بوده است، وي از خاندان محترم نوبختي است و نسبش به نوبخت از كارگزاران و استانداران فارس مي رسد. او در نيمه دوم قرن سه و نيمه اول قرن چهار مي زيسته و در زمان نيابت محمد بن عثمان العمروي (دومين نايب خاص امام زمان عليه السلام) خدمت گزاري به حضرت را آغاز كرد. او از طرف محمد بن عثمان ناظر املاك گشته و با شخصيتهاي شيعه در تماس بود و اسرار محمد بن عثمان را به ايشان مي رساند. در سال 305 هجري و پس از وفات محمد بن عثمان و توسط خود او به طور رسمي به عنوان نايب امام زمان عج معرفي شد. وي مردي ثقه و مورد احترام تمام فرقه هاي مختلف اسلامي بوده است. وقتي حال محمد بن عثمان رو به وخامت گذاشت، عده اي از بزرگان شيعه دور او جمع شدند، از او پرسيدند: اگر خداي ناكرده براي شما حادثه اي رخ داد و به سراي باقي شتافتيد چه كسي جاي شما خواهد بود؟

    محمد العمروي اينگونه پاسخ داد: ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي جانشين من خواهد بود، او نماينده بقية الله و رابط بين شما و آن حضرت خواهد بود. او وكيل و مورد اطمينان است و از هر جهتي امين است در كارهايتان به او مراجعه نمائيد و در گرفتاريهايتان به او اعتماد كنيد من مامور بودم كه اين مسئله را به شما ابلاغ كنم كه كردم...

    ترجمه نكبت تو لغت نامه ابرش خان زيباترين ترجمه بود خصوصا اينكه فقط تا نوكشو ترجمه كرده بيدي ... خدا ميدونه بتش چقدر واژه هاي عاطفي و عارفانه بهمراه داشت .. ميگم من جاي تو بيدم يه لغت نامه به اسم خودم ميزدم ديگه ... تو اصلا براي خودت يه دائره المعارف به حساب مياي ولي كيه كه قد بدونه .. قدت چنده ابرش . ؟
    جون من اينقدر قوز و قوز كردي تو جواب كامنت گلو درد نگرفتي ؟ يه سوال داشتم فقط خصوصي به عرضت ميرسونم . دروغ نگيااااااااااااا . نخواستي جواب بدي بگو جواب نميدم فقط دروغ رو بيخي خي /.

    هناااااااااااااااااااااااااااااق .. زهر موووووووووووووووووش . دل درررررررررررررد . آزارم روش . من سر گيچه يا سر گيژه گرفتم .. د بينواي بيچاره تو منظور رو نميگيري من چه وكنم ... من وقتي ميگم تو دو كلوم نوشتي . منظورم اينه نه اينكه من بيچاره فقط با نوشته هاي تو جون ميگيرم و شارژ ميشم .. اين يه ذره رو بزاري جلو گربه هم قهر ميكنه . و من نياز دارم بيشتر خزعبلات ترو بخونم تا از عالم اطراف قدري دوري كنم . واسه اينه . نه اينكه مضمون نوشته هاي تو چه كم و چه زياد رو نميفهمم .. خوب تقصيري نداري . تو اگه عقل داشتي قوزي رو غوز نميذاشتي ... بعدشم اينجا با تيتر قرمز نوشتي فقط بايد خم نشد و كمر راست كرد . ؟ بودار بيد .. يعني اينكه اعوذبالله اينجا هم مثه قزوينه ؟ . نگوووووووووووووووووووووو. بعدشم خنگلوووووووووووووووووو جون تو منم قاشقم به ته ديگ خورده . وگرنه تو هم نميگفتي از خدام بيد كه اون صداي انكر الاصوات رو يباره ديگه زيارت كنم .. فعلا از بي پولي بايد روونه در مسجد بشم ببينم واسه تا آخر ما ميشه چيزي كاسب شد يا نه . جناب با نمك قمي ...

    از كي تا حالا اين درياچه نمك قم يكي از محاسن قم به حساب مياد .. يادت باشه من پام رسيد ايران محاله بيام اونجا ترو ببينم ..

    اگه خيلي دلت خواست تو پاشو بيا تهرون زيارت ما .. من تا جم كران و حضرت معصومه ميرم كلي كفاره ميدم از اين آب شور قم .

    بعدشم لوپك خانم . اسمشو من فقط صدا ميزنم مرد خدا .. وگرنه اگه بخوام اسم عربيشو بهت بگم كه هم معني كردنش برات سخته و هم تلفظش واست لوزتين مياره ..

    بعدشم .... ببين منو ................... من فقط نبض ترو ميسنجم . وگرنه من خودم از گفتن حرفهاي بودار كاملا رنج ميبرم چونكه به ضرر خودمه .. حاليته بچه كوكولو يا حاليت كنيم ..

    ببين ابرش .. من خيلي لجبازم . نزار پاش بيفته برمو پشت سرمو نيگاه هم نكنم . د بزغاله . صد و يكتا پيام برات نوشتم و درد دل كردم و منتظرم تو هم منو نصيحتم كني . فقط برداشتي دو تا كامنت كوكولو بي ارزش . رو برام تو پستو نوشتي كه چي .. بزغاله هم بزغاله هاي قديم .. ولي تو نميتوني بزغاله باشي . چرا ؟ چونكه ميگي قوز داري . بايد شتر باشي .. اونم يه شتر عربي .. يعني پس اصل و نسبت بازم برميگرده به تبار كمنديان .. دلم از دستت رنجيده .. شتر عربوا .. ولي چي بهت بگم . آخه آدم با شتر كه دهن به دهن نميشه . قباحت داره . به شخصيتم نميخوره ..

    بعدشم دل بنده هاي خدا رو اينجوري نشكن . هر كاري يه راهي داره ..

    بعدشم ديگه منم برات كامنت نميزارم . ميرم يه بزغاله سفيد پيدا ميكنم نه مثه تو سياه برزنگي .. كه هم دست به تايپ كردنش محشر باشه و هم بلد باشه دو كلوم با آدم بلغور كنه .. راستي چه خبر از قلكت ..؟

    نميخواي بازم قلكتو بشكني .....؟ بابا اينقدر حرص مال و منال دنيا رو نخور . پول خوشبختي نمياره هااااااااااااااااا ..

    راستي ابرش ...... منم دارم مثه خودت سوت ميزنم .. اصلا هم تابلو نبود .. اصلا .... تو چي .................؟ من هيچي ........... نيكبت ..

    پاسخ

    بابا جون من كه گفتم .. ارزش كامنت به درازيش نيست ... ان شاء مدرسه نيس كه بگن از يه صفحه بيشتر تا فلان قدر خط باشه .. بالام جان .. تمام حس رو ميشه تو چند تا كلمه يا شايد حرف هم خلاصش كرد .. مثل اين .. نكبت ... حال كردي .. خودش يه كتاب حرف توشه ... ميشه اينجوري معنيش كرد .. سلام سراب .. چطوري .. خوبي .. چه خبر .. حالت چطوره .. هواي كويت چطوره .. خوبه .. خوب خدا رو شكر .. مواظب باش گرما زده نشيا .. فلافلياي اونجا خيلي خوب نيستن . بيا قم از چارمندون فلافل بخر ببر ... راستي مواظب باش گردش به چپ و راس نداشته باشي .. هر چند اونجا همه چيز تاب داره ... بعدش كه رسيدي خونه حتما سلام كن .. حتي اگه كسي نبود .. بعدش اگه كسي نبود حسابي به خودت بخند .. آخه مگه ديوونه اي كه به خودت مي خندي .. كسي كه اونجا نبود صداش رو در نمي آوردي ... شام هم لازم نيست درست كني .. آخه فلافل رو پس براي چي گرفتي .. بعدشم اين تا نكش بود .. يعني بتش مونده .. از نك بت ... آره .. ما كلامتون كم حجم و پركالريه .. اما تو درك نميكني ... كامنت بايد اينجوري باشه ... در مورد دل بنده خدا ديگه تموم شد .. تموم تموم .. مگه شعرش رو نخوندي .. بعدشم فكر كنم ديگه نوبت شما باشه كه قلكت رو بشكني .. من كه ديگه قلك ندارم .. خريتم قلك برام نذاشت كه .. خدائيش ديروز فكر ميكردم يه زنگي .. بوقي .. سوتي .. ميخي .. سيخي چيزي .. از اون ور آب .. اما نه ... اي دل غافل ........ آه .......................................... بعدشم اين كه نه بابا من كي سوت زدم .. برو ... (تابلو بود) راستي چطوري نكبت رو مي دوني برام ترجمه كني .....
    در مورد لوپك ... به خانواده ام گفتم ديگه تماس نگيرن با دخترم كه از حال و روز لوپك منو با خبر كنند .. ميخوام ببينم اين دختري كه بيست و پنج سال تموم عصاره وجودمو ..و شيره احساس و عشقمو نثارش كردم يادش مياد مادري داشت كه هم خودشو بزرگ كرد به سامون رسوند و هم نه ماه تموم با بيخوابي ها و سختيها بچه رو براش نيگه داشت .. يادش مياد مادري داره يا نه .. فعلا دل رو گذاشتم تو دلدونم .. ميخوام سنگ خاراش كنم .. لوپك هم انشالله با دعاي قلبي يه قلب شكسته و اين همه دوستان مهربون خوب ميشه ... ولي زمستون تموم ميشه و روسياهي به زغال ميمونه .. خداي منم بزرگه .... مهم نيس .. ما از يار و اغيار رنج ديده ايم . اينم روش .. حساب ميكنم از ازل دختري نياورم و بچه اي نداشتم .. فقط تو دعا كن زودتر اون بچه خوب بشه .. بعد نوبت اذيت كردن تو هم ميرسه قوزي ..
    پاسخ

    در مورده اين كه نوشتي در مورد لوپك .. بايد بگم توكل رو فراموش نكن .. راستي خدايي نكرده تو اين گير و دار تو با مادرت بد رفتاري نكني و اون رو از خودت رنجيده نكنيا ... اونم مادره .. البته مطمئنم كه تو خيلي خيلي مهربوني ... دخترم ان شاء الله به زودي متوجه اشتباهش ميشه ... بعد از يار رو اغيار ما كه جزئش نيستيم كه .. نه يارش نه اغيارش .. دعا مي كنم كه اون زودتر خوب بشه ولي چرا مي خواي اذيت كني .. مگه مرض داري .. خوب منم بيام انگشتم رو بكنم تو چشمت؟

    اولا زهر اندر مار .. كه ميشه همون زهر مار .... حالا غوز رو كه اينجوري نمينويسند بي سوات .. مينويسند ( قوز ) .خاكشير بر سرت كه يه عربوا يادت بده فارسي نوشتنو .. بعدشم . زياد قوزش مهم نيس . بپا قوز اندر قوز يعني همون قوز بالا قوز نشي .. وگرنه اين يكي كه سهله .. منم دعات ميكنم كه از دوري اين قوز زياد رنج نبري و حال و روزت مثه من نشه .. اگه ديدي خيلي نميتوني تاب بياري و طاقت بياري .. برو شور آباد ترك كن .. فكر كنم اونجا ترك كردن يه نمه آسونترك تر باشه ..

    تو جواب هاي سابقت در پست قبلي يه جمله اي رو نوشتي كه . ( از اين حرفهاي بو دار ممنوعه )) خدا رو شاهد ميگيرم كه اصلا حرفاي من بو نداشت هيچي . تازه خوش بو و از حسن نيت هم بيد .

    تازه بيچاره مگه من مثه تو توي قم زندگي ميكنم كه حرفام بو دار باشه .. اينجا اينقدر ادكلن و عطرهاي جور واجور هستش كه بودارش نكنه .

    در مورد اينكه من صد تا برات كامنت بزارم و تو بزغاله . فقط يه كامنت بزاري .. از خودت خجالت نميكشي .. باشه طلبت . يه مدت كه برات كامنت نزاشتم درست ميشي . راه و رسم وبلاگ نويسي رو ياد ميگيري ..

    من نيمدونم همنشين كيا بودي كه در جوارشون اين همه بي انضباطي رو ياد گرفتي و بي مهري رو ..

    خوب معلومه همنشين كيا بيدي . يه مشت قوم بي احساس .. علي الخصوص اين شاعراي قرن كنوني .. هيچكدومشون با احساس نيستند . قديميا شعر رو واسه حس دروني خودشون در وكردن .. اين روزا فقط واسه دو قرون كاسب شدن ..

    بميرم برات الهي قوزي .. غم نخور ..

    پاسخ

    اولا .. خوب بابا چيه آبرو ريزي مي كني .. كلا چهار تا غوز ببخشيد قوز داشتم كه به جاي قوز نوشته بودم غوز .. نگو بايد مي نوشتم غوز .. نه بايد قوز رو غوز نمي نوشتم تا اين غوز با اون قوز كه تو ميگي فرق نكنه .. اما خدائيش منظور من همون غوزي كه ته بش گفته بودي قوز ، بود ... ولي من فكر ميكنم .. قوز من همون غوز بود نه اون قوز آخه اينقدرام قوز نشده بود كه نشه از غوز تشخيصش داد .. من كه مي گم تفاهم حتي از قوز يا غوز هم مهمتره و چون تو تونستي بفهمي اين غوز يا قوز همون قوز يا غوزه پس اونش مهم نيست .. تازشم .. من گفتم كه تا حالا غوز داشتم ... (يا غوز ميكردم فرقي نميكنه) ولي تا حالا قوز ننوشته بودم كه .. من فقط قوز داشتم .. تا حالا قوز ننوشته بودم كه ... ولي كلا چهار تا غوز رو آدم بنويسه غوز يا چهارتا قوز رو بنويسي غوز مهم نيس كه .. بابت هر كدوم نيم نمره كم ميشه، ميشه 18 .. هجدهم خوبه ديگه ... من كه معمولا عادت دارم با تبصره قبول ميشم. . حالا كه شدم هجده ... ولي من ميدنم تو از كجا مي سوزي و اومدي ميگي غوزي كه نوشتي غوز نيست بلكه قوزه .. بخاطر اين بود كه به اسم گذاشتنت ايراد گرفتم .. من كه ميگم غوز با قوز فرق نميكنه .. اما لوپك با لوبك يا لو؟؟ك خيلي فرق ميكنه ... خيلي خودت رو ناراحت نكن بزرگ ميشه يادش ميره ... من الان سرم داره از اين وري ميچره .. بعدشم تو مشكل ادبياتي هم داري .. حالا من به روت نميارم تو چرا به روم نمياري .. پس كه به روش بياره .. من مي خوام به رومون بياريم ... تو نوشتي حرف بودار نميزني تازه خوش بو و از حسن نيت هم بيد .. اولا منظور ازبيد كه همان بود بيد بعدشم اين كه فرقي نميكنه من كه نگفتم حرف بد بودار مي زني گفتم حرف بودار مي زني .. چرا تو ميگي حرف خوش بودار زدم ... من گفتم حرف بودار .. خوب و بدش رو كار نداشتم .. داشتيم داشتيم مهم نيست .. مسئله اين است ... ما قميام حرفامون بودار ادكلني نيست .. حرفامون با نمكه .. بخاطر اب شور آباد شما ... در ضمن كامنايي كه من برات ميذارم بايد با جواب كامنتايي كه اينجا برات مينويسم با اونايي كه تو پستو و خارجش مي نويسم جمع بشه .. بعدش تكرارياش حذف بشه .. بي خوداش هم حذف بشه .. بي ربطا و شعراش هم حذف بشه(قابل توجه ) بعدش منهاي كامنتاي شما بشه و اختلاف كامنتاي شما با من به دست بياد .. تازه بازم اين عادلانه نيست چونكه براي ما تعداد مهم نيست اصل فيرپليه .. يعني بازي جوانمردانه .. خلاصش اين كه تو مشكل رياضي هم داري .. تازه فكر كردي اگه كامنت نذاري چي مي شه ... منو نترسونا ... يه بار هم امريكا منو تهديد كرد كه ديگه بهم گندم نميده منم بهش گفتم كه پس نون خالي مي خورم .. فكر نكن من از اون بيدام كه با اون بادا بلرزم .. تازه اون بيد كه قبلا تو كامنتت بود با اين بيد كه الان اينجا بيد فرق داشته بيده بادا بيدا مبارك ... تازه قوم الان كه بي احساس نيستن .. بيا ببين چجوري از خودشون احساس دروكنن .. قديما شعر رو واسه حس دروني خودشون در وكردن اما الان با حس درونيشون شعراي قديمي در وكنن ... اينم از اون حرفايي بود كه بو داشتا ... عمرا اگه بتوني همه ي اينارو يه بار ديگه از اول به آخر بخوني .. تازه اگه بتوني اين كارو بكني معلومه حسابي سر كار رفتي .. از همين الان عمرنت شروع شد ...
     <      1   2   3   4